ادامه……:
[8] "مخفی نیست که این وجه فقط بر کسی وارد است که در صدد تجسّم افلاک است، نه بر بطلمیوس، چون او در صدد تجسّم افلاک نیست، گویا در قول مصنّف در این مبحث اشاره ای به همین مطلب وجود دارد". (تکمله در شرح تذکره، باب دوم، فصل یازدهم، ص345)
اشکال: همانطور که گفته شد فلاسفه و به تبع آنها منجمین گذشته قائل بودند که اجرام آسمانی بسیط اند، و لازمه آن تشابه حرکات افلاک است، و لازمه تشابه حرکت، استداری بودن حرکت است؛ چون اگر حرکت این اجرام غیر مستدیر -مثلاً بیضوی- باشد مرکز واحد ندارد که فاصله همه اجزاء محیط تا این مرکز متساوی باشد، بنابراین حرکت حول آن متشابه نخواهد بود؛ و حال آنکه امروزه اثبات شده است که حرکات کواکب مستدیر نیست بلکه بیضوی بلکه شبه بیضی است.
جواب: اگر چه قدماء حرکت افلاک را بیضوی نمی دانستند، لکن گاهی با ترکیب دو یا چند حرکت مستدیر، برای کوکب حرکت بیضوی یا اهلیلجی حاصل می شد. یعنی همان طور که امروزه مدار کوکب را به صورت یک شکل بیضی ترسیم می کنند و حرکت کواکب را ضبط می کنند، در گذشته همین مقصود با ترکیب چند حرکت مستدیر متشابه حاصل می شد؛ بدین شکل:

اِشکال دیگر: منجمین گذشته بالاتفاق زمین را مرکز عالَم می دانستند و حرکات همه افلاک را به دور زمین تصویر می کردند. امروزه این اعتقاد باطل شده است و مشخص شده است که خورشید مرکز منظومه شمسی است و کواکب سیّار – که از جمله آنها زمین است - به دور خورشید می گردند. سایر کواکب نیز خارج از منظومه شمسی در کهکشان راه شیری یا در کهکشان های دیگر هستند و هر یک مدار مخصوص خود را دارند.
این مطلب – مرکزیت زمین - از مبانی علم هیئت قدیم است و با ابطال آن سایر مسائلی که مبتنی بر آن است نیز فاقد ارزش علمی می شود.
جواب: اوّلاً، اینکه تصور قدماء نسبت به مجموعه عالَم و آسمانها مطابق واقع نیست، این امری است مسلّم، لکن همان طور که از ذیل عبارت ابوریحان نقل شد حرکت یومیّه را چه به زمین نسبت بدهیم و چه به آسمان در صناعت هیئت فرقی ندارد. بلکه در مقام تعلیم و تعلّم باید زمین را مرکز عالم فرض کنیم و مجموعه عالم جسمانی را به صورت یک کره در نظر بگیریم.
ویلیام مارشال اسمارت در مقدمه کتاب نجوم کروی می گوید: "وقتی شبهای صاف به آسمان نگاه می کنیم ستاره ها را به صورت نقاط درخشانی می بینیم که ظاهراً بر سطح کره بزرگی قرار گرفته اند، و ما در مرکز این کره ایم.
البته نمی توانیم با چشم فاصله ستاره ها را از خودمان تعیین کنیم، ولی می شود اندازه زاویه ای را تعیین کرد که هر دو ستاره در محل راصد با یکدیگر تشکیل می دهند؛ با دستگاه های مناسب می توان این زاویه ها را با دقت زیاد اندازه گیری کرد.
در نجوم کروی جهت هایی را بررسی می کنند که ستاره ها در امتداد آنها مشاهده می شوند؛ این جهت ها محل تقاطع خطوط راست واصل بین راصد و ستاره ها با سطح کره ای موسوم به کره سماوی به شمار می آیند. عبارت مکان یک ستاره روی کره سماوی باید به همین معنی تعبیر شود. شعاع این کره کاملاً اختیاری است.
اساس نجوم کروی، هندسه این کره است." (نجوم کروی و. م. اسمارت، ص5)
علامه حسن زاده در درس هفدهم دروس معرفت وقت و قبله می فرماید:
[9] "قول به حرکت یا سکون زمین موجب تفاوت در مقام عمل نمی شود و خللی به مقصود وارد نمی کند؛ بلکه قول به حرکت یا سکون زمین در اکثر مسائلی که از علم هیئت استنباط می شود مساوی اند". (دروس معرفت وقت و قبله، ص103)
مثلاً اذان ظهر وقتی است که مرکز جرم شمس در سطح دایره نصف النهار بلد قرار بگیرد، فرقی ندراد که بگویید شمس به حرکت اولی از مشرق حرکت کرد و به نصف النهار رسید، یا ارض به حرکت وضعی از مغرب حرکت کرد و سطح نصف النهار به مرکز جرم شمس رسید. آنچه در اینجا مهم است تحصیل اذان ظهر و سایر اوقات شرعی است.
و خسوف قمر عبارت است از حائل شدن ارض بین دو جرم شمس و قمر، فرقی ندارد که بگویید قمر و شمس به حرکت خاصه و حرکت اولی، حرکت کردند تا اینکه در دوطرف خطی قرار گرفتند که ارض بین آنها واقع شد، یا ارض به حرکت انتقالی و قمر به حرکت خاصه و حرکت اولی حرکت کردند و در راستای شمس قرار گرفتند. آنچه در این مسئله اهمّیت دارد به دست آوردن زمان دقیق خسوف است.
سایر محاسبات موجود در علم هیئت مثل تحصیل طالع، زایچه، ارتفاع و تقویم کواکب و ... نیز همین گونه است.
خصوصاً در مسئله اختلاف منظر باید زمین به عنوان مرکز عالم فرض شود.
توضیح مطلب: جناب خفری در شرح تذکره اختلاف منظر را این گونه به ایجاز تعریف می کند:
[10] "اختلاف منظر بعد بین موضع مرئی کوکب و موضع حقیقی کوکب است".(تکمله در شرح تذکره، باب دوم، فصل دوازدهم، ص368)

در اختلاف منظر از دو محل به کوکب رؤیت می شود، یکی از همان محلی که ناظر بر سطح زمین ایستاده است، و دیگری از مرکز زمین. اگر از این دو موضع خطی خارج شود و به کوکب برخورد کند و سپس تا سطح کره سماوی ادامه داده شود، در اکثر موارد موضع این دو خط در سطح کره سماوی متفاوت است؛ این اختلاف دو موضع را اختلاف منظر می گویند، و زاویه ای که در مرکز کوکب تشکیل می شود زاویه اختلاف منظر است.
همچنان که مشاهده می شود در مبحث اختلاف منظر فرض بر این است که زمین مرکز عالم است و شکل عالم جسمانی کروی است و همه کواکب گرد زمین می چرخند.
بیشترین مقدار اختلاف منظر در قمر است که تا 1 درجه و 45 دقیقه می رسد؛ و بیشترین کاربرد اختلاف منظر در خسوفات و مخصوصاً کسوفات است.
تکمله: امروزه برای اختلاف منظر اصطلاح دیگری را نیز قرار داده اند، و آن مبتنی بر خورشید مرکزی است و فقط در کواکب ثابت تصویر می شود و به آن اختلاف منظر اختری می گویند.
اختلاف منظر اختری، تفاوت دو موضع کوکب است در دو زمان مختلف. فرض کنید زمین در تاریخی معین در نقطه ا باشد و شش ماه بعد در نقطه ب. زاویه ا ج ب که در مرکز کوکب تشکیل شده است زاویه اختلاف منظر اختری است و مقدار آن برای نزدیک ترین ستاره 0.76 ثانیه فلکی است. (به کتاب نجوم کروی اسمارت، ص247 رجوع شود)

ثانیاً، در گذشته اتفاق بر مرکزیت و سکون زمین نبود. برخی از علماء گذشته حتّی قبل از اسلام اعتقاد به حرکت زمین داشتند و حرکت شبانه روزی که از مشرق به مغرب مشاهده می کنیم به زمین نسبت می دادند، همچنان که امروزه قائلند.
جناب بطلمیوس در کتاب مجسطی به تحریر خواجه طوسی می گوید:
[11] و قومی گمان کرده اند که زمین حول محور حرکت یومیه از مغرب به مشرق حرکت استداری دارد، و حرکت یومیه را به فقط به زمین نسبت داده اند، بنابر اینکه آسمان به دور این محور حرکت نمی کند؛ یا نسبت داده اند به زمین و آسمان، بنابر اینکه آسمان نیز به دور این محور متحرک است. (تحریر مجسطی، مقاله اول، فصل ششم، ص433)
ابوریحان بیرونی در کتاب استیعاب الوجوه الممکنة في صنعة الأصطرلاب می گوید:
[12] از ابو سعید سجزی اسطرلابی از نوع واحد بسیط غیر مرکّب از شمالی و جنوبی، آن را زورقی نامیده بود، جِدّاً او را تحسین کردم بابت این اختراعی که کرده بود و بر اصلی مستحکم قرار داده بود؛ این اسطرلاب را استخراج کرده بود بر اساس آنچه که برخی از مردم اعتقاد دارند مبنی بر اینکه حرکت کلّیه برای زمین است نه فلک.
به جانم قسم، این شبهه ایست که تحلیل آن مشکل است و محقّ به سختی می تواند بر آن اشکال کند، و کسانی که به خطوط مسّاحی تکیه می کنند -یعنی مهندسین و علماء هیئت (مراد کسانی هستند که بر هیئت غیر مجسّمه اکتفاء می کنند) - هیچ نقضی نمی توانند بر آن وارد کنند. علاوه بر این، حرکت کلّیه چه برای زمین باشد و چه برای آسمان، در هر دو حالت به صناعت هیئت ضربه ای وارد نمی کند؛ بلکه اگر امکان نقض این اعتقاد و تحلیل این شبهه وجود داشته باشد، موکول به علمای طبیعی از فلاسفه است". (استیعاب الوجوه الممکنة في صنعة الأصطرلاب، ص128)
می بینید که ابو سعید سجزی چقدر به اعتقاد خود یقین داشت که بر مبنای آن اصطرلاب ساخته است.
و لکن چون علماء نتوانسته بودند دلیل محکمی بر قول خود اقامه کنند، مدعای آنان مقبول دیگران واقع نشد.
علامه حسن زاده در درس هفدهم از کتاب دروس معرفت وقت و قبله قول برخی از علماء را در این خصوص نقل کرده است؛ و در آنجا اشاره می کند که برخی گفته اند ارسطرخس اوّلین کسی بوده است که قائل به این قول بوده است.
ضمناً اگر در علم هیئت زمین را ثابت فرض کرده و همه کواکب را متحرک دور زمین فرض کنیم، در مقام تعلیم و تعلّم آسان تر است، چون مطابق با یافته حسّ است. ما آنچه با چشم مشاهده می کنیم این است که کواکب از طرف مشرق طلوع می کنند و کم کم ارتفاعشان بیشتر می شود تا به نصف النهار برسند که غایت ارتفاع دارند، سپس ارتفاعشان رو به تناقص می رود تا جایی که در طرف مغروب غروب می کنند.
چگونگی مواجهه علامه حسن زاده با هیئت مجسّمه
این مطلب – یعنی عدم تأثیر مسائل طبیعی در مباحث علم هیئت – از مطالبی است که علامه حسن زاده قدس سره در کتب خود به آن بارها تذکر داده است.
ایشان بیان می کند که چرا اساساً در فلسفه اثبات تجسم برای افلاک کردند: "بحث از افلاك در الهيات فلسفه يكبار در پيدايش كثرت از وحدت حقه حقيقيه پيش آمده است، و يكبار در ربط حادث به قديم و متغير به ثابت، و يكبار در نفوس فلكى و غايات آنها كه ورود در بحث هر يك را رسالهاى جداگانه بايد. و لكن هيچيك از اين مسائل، برهان قاطع بر وجود واقعى آسمان جسمانى اعنى فلك مجسّم نيست." (ده رساله فارسی، ص80)
و در جای دیگر درباره عدم تأثیر تجسیم در محاسبات هیوی می فرماید: " و در حقيقت بحث از افلاك مجسّمه در كتب هيأت، دخيل و استطرادى است نه اصيل و استقلالى. و به تعبيرى بحث از افلاك مجسمه در علم هيأت، نظير بحث از الفاظ در علم منطق است." (ده رساله فارسی، ص52)
همچنین در هر کتاب علمی، مؤلف قبل از ورود به مسائل اصلی کتاب مبادی تصوریه و تصدیقیه آن علم را شرح می کند، و سپس وارد مسائل می شود. در کتب علم هیئت مثل کتاب التبصرة و منتهی الإدراک في تقاسیم الأفلاک (عبد الجبار محمّد بن أحمد خرقی)، التذکرة في الهیئة (خواجه نصیر الدین طوسی) و شروح آن، التحفة الشاهیة (قطب الدین شیرازی)، الملخّص (چغمینی) و غیرها نیز این رویه رعایت شده است. از جمله مبادی تصدیقیه در علم هیئت مباحث طبیعی مذکور است.
امّا علامه حسن زاده قدّس سرّه این گونه مباحث را در کتب هیوی - مثل دروس هیئت و دیگر ورشته های ریاضی و دروس معرفت وقت و قبله و سایر رساله های هیوی خود - خود اصلاً مطرح نکرده است؛ چون این مباحث طبیعی نسبت به هیئت غیر مجسّمه - که اغراض علم هیئت را تأمین می کند - به عنوان مبادی واقع نمی شود، یعنی مباحث طبیعی بیگانه از هیئت غیر مجسّمه است.
غرض علم که یکی از از رؤوس ثمانیه علم است اینگونه تعریف شده است:
[13] "بدان آنچه که مترتّب بر فعل می شود اگر سبب ایجاد انگیزه در فاعل شود برای صدور این فعل از او، غرض و علّت غائی نامیده می شود".(حاشیة ملّا عبد الله علی التهذیب، ص217)
و غرض از علم هیئت همچنان که از تعریف آن به دست می آید عبارت است از تحصیل کمّیات و اشکال و کیفیت نضد و تقدیر حرکات و جهات اجرام علویه و بسایط سفلیه، و اختلاف اوضاع هر یک از دیگری و ابعاد اجرام.
ایشان در تألیف کتاب دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی همین رویه را پیش گرفته است؛ یعنی در تدوین مسائل هیوی و محاسبات، هیچ اشاره ای به مباحث طبیعیات ندارد و در ابتدای کتاب پس از اینکه برخی از اصطلاحات علم هیئت و ریاضی - که به عنوان مبادی علم هیئت است - را مطرح می کند بلافاصله از درس چهارم به بعد دوائر مشهوره را معرفی می کند.
و در کتاب دروس معرفت وقت و قبله نیز پس از ذکر برخی از اصطلاحات و مباحث هندسی که در شناخت اوقات شرعی و قبله یابی دخیل است وارد مباحث اصلی کتاب می شود.
و اگر در خلال مباحث گاهی به هیئت مجسّمه اشاره می کند صرفاً برای آشنایی طلبه با اصطلاحات مرسوم کتب علم هیئت است، نه اینکه این مباحث در محاسبات نجومی دخیل باشد.
خلاصه اینکه با توجه به تصریحات علماء متقدم و متأخر مخصوصاً جناب علامه حسن زاده آملی، مسائل علم هیئت گذشته و امروزه از آن لحاظ که مسئله هیوی هستند، فرقی ندارند. هر چند اگر طلبه یا دانشجویی بخواهد روشهای پیشرفته و دقیق تر در این علم را بداند، باید از نظریات جدید و روز علم هیئت نیز اطلاع داشته باشد؛ اگرچه برخی از اغراضی که گذشتگان از علم هیئت داشتند با اغراض منجمین امروزه کمی متفاوت است.
در پایان، امیدواریم این علم شریف که میراث علمای حوزوی ما بود، در حوزه های علمیه باقی بماند؛ همچنان که یکی از آرزوهای آن بزرگ مرد یعنی علامه حسن زاده همین بود.
درود و رحمت آفریدگار بر روح بلندش باد.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
رضا پیری
26 تیرماه 1402
پی نوشتها
[1] إشارة: الجسم الذي في طباعه میل مستدیر، فإنّ حرکاته من الحرکات النفسانیة دون الطبیعیة؛ و إلّا لکان بحرکة واحدة یمیل بالطبع عمّا یمیل إلیه بالطبع، و یکون طالباً بحرکته وضعاً مّا بالطبع في موضعه، و هو تارک له و هارب منه بالطبع. و من المحال أن یکون المطلوب بالطبع متروکاً بالطبع، أو المهروب منه بالطبع مقصوداً بالطبع. بل قدیکون ذلک في الإرادة لتصوّر غرض مّا یوجب اختلاف الهیئات. فقد بان أنّ حرکته نفسانیّة إرادیة.
[2] و یجب أن یکون الشکل الذي یقتضیه البسیط مستدیراً، و إلّا اختلفت هیئاته في مادّة واحدة عن قوة واحدة.
[3] بدلائل إنّیة تتضمن استدارة حرکاتها ... و أمّا استدارتها بحسب الحقیقة فمن مطالب العلم الطبیعي، و یتبیّن فیه ببراهین لمّیة.
[4] لیکن مثلث ا ب ج علی سطح الکرة من العظام و لیس فی أضلاعه ما یجاوز الربع و زاویة ب منه قائمة. فأقول: نسبة جیب إحدی زاویته الباقیتین – و لیکن ا – إلی جیب الضلع الذی یوترها – و هو ب ج – کنسبة جیب زاویة ب القائمة – أعنی نصف القطر - الی جیب الضلع الذی یوترها – و هو ا ج -.
[5] الحکمة صناعة نظر یستفید منها الإنسان تحصیل ما علیه الوجود کلّه فی نفسه و ما علیه الواجب ممّا ینبغی أن یکسبه فعله لتشّرف بذلک نفسه و تستکمل و تصیر عالَماً معقولاً مضاهیاً للعالَم الموجود و تستعدّ للسّادة القصوی بالآخرة؛ و ذلک بحسب الطاقة البشریة.
[6] فهذه المباحث المذكورة فى هذا الفصل لضبط الاختلافات المرئية أصول و قوانين لابدّ من معرفتها ليحصل الاطّلاع بها على أحوال الكواكب فى اختلاف حركاتها بحسب الرؤية على وجه يوافق قواعد الحكمة، أوردناها فى هذا الموضع على سبيل الحكاية أي مجردة عن دلائلها المذكورة بالخطوط فى المجسطي. و فائدة إيرادها على سبيل التصوير أن يسهل بإدراكها تصور تلك الاختلافات مطابقة لتلك القواعد؛ و براهين هذه القوانين بعضها مذكورة بالفعل فى المجسطي و بعضها غير مذكورة إلّا بالقوة. و الاقتصار على الدوائر كاف للناظر فى البراهين فى جميع هذا العلم. و إذا اقتصر فيه على ذلك سمّي هيأة غير مجسمة و كان من العلوم الرياضيه الصرفة. و أمّا لمن یحاول تصور مبادى الحركات على وجه يقتضيه قواعدهم فلابد من معرفة هيئة الأجسام المتحركة بتلك الحركات على وجه يظهر تلك الحركات فى مناطقها؛ و إذا اعتبر هذا العلم كذلك، سمّي هيأة مجسمة و كان له عِرق من العلوم الطبيعية التى موضوعها الجسم الطبيعي من حيث الحركة والسكون.
[7] و اعلم أنّ الاقتصار علی الدوائر کاف للناظر في البراهین ،کما اقتصر علیها صاحب المجسطي؛ و یسمّی حینئذٍ هذا العلم هیئة غیر مجسّمة. و أمّا المتأخرون فحیث حاولوا تجرید المسائل عن الدّلائل وجب علیهم إیراد الأفلاک مجسّمة و بهذا الاعتبار یسمّی هیئة مجسّمة.
[8] و لا خفاء في أنّ هذا الوجه إنّما یرد علی من هو بصدد تجسّم الأفلاک، لا علی بطلمیوس، فإنّه لیس بصدده؛ و کأنّ في قول المصنّف فیما نحن فیه إشارةً إلی ذلک.
[9] القول بحرکة الأرض أو سکونها لا یوجب الفرق في مقام العمل و لا یخلّ بالمقصود؛ بل القول بحرکتها أو سکونها في جلّ ما یستنبط من علم الهیئة من حیث ذلک العلم، سیّان.
[10] هو (أي اختلاف المنظر) البعد بین موضع الکوکب المرئي و بین موضعه الحقیقي.
[11] و قد ظنّ قوم أنّ الأرض متحرکة بالاستدارة حول محور الحرکة الیومیة من المغرب إلی المشرق، و نسبوا الحرکة الیومیة إلیها وحدها علی تقدیر کون السّماء غیر متحرکة علی هذا المحور؛ أو إلیهما معاً علی تقدیر کونها أیضاً متحرکة علیه.
[12] و قد رأیت لأبي سعید السجزي اصطرلاباً من نوع واحد بسیط غیر مرکّب من شمالي و جنوبي سمّاه الزورقي، فاستحسنته جدّاً لاختراعه إیّاه علی أصل قائم بذاته، مستخرج ممّا یعتقده بعض الناس من أنّ الحرکة الکلیة المرتّبة الشرقیّة هي للأرض دون الفلک.
و لعَمري هو شبهة عسرة التحلیل صعبة المحقّ، لیس للمعوّلین علی الخطوط المساحیّة [أی الهیئة غیر المجسّمة] من نقضها شيء، أعني بهم المهندسین و علماء الهیئة. علی أنّ الحرکة الکلیة سواء کانت للأرض أو کانت للسّماء فإنّها في کلتا الحالتین غیر قادحة في صناعاتهم؛ بل إن أمکن نقض هذا العتقاد و تحلیل هذه الشبهة، فذلک موکول إلی الطبیعین من الفلاسفة.
[13] اعلم أنّ ما یترتّب علی فعل إن کان باعثاً للفاعل علی صدور ذلک الفعل منه یسمّی غرضاً و علّة غائیة.
منابع
استیعاب الوجوه الممکنة في صنعة الأصطرلاب، محمد بن أحمد أبوریحان البیرونی، مؤسسة الطبع و النشر التابعة للآستانة الرضویة المقدسة (1389ش)
تحریر المجسطي، نصیر الدین الطوسی، نسخه خطی مدرسه سپه سالار
تسع رسائل في الحکمة و الطبیعیات، ابن سینا، آیت اشراق(1399ش)
التکملة في شرح التذکرة، شمس الدین محمد بن احمد خفری، نسخه خطی مجلس (شماره 2331)
جامع بهادرخانی، غلامحسن جونپوری، معونت پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی (1386ش)
حاشیة ملّا عبد الله علی التهذیب، ملّا عبدالله حسین بن یزدی، دار التفسیر (1382ش).
دروس معرفة الوقت و القبلة، حسن حسن زاده آملی، بوستان کتاب (1383ش)
دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی، حسن حسن زاده آملی، بوستان کتاب (1386ش)
ده رساله فارسی، حسن حسن زاده آملی، الف لام میم (1385ش).
شرح الإشارات و التنبیهات، نصیر الدین الطوسی، بوستان کتاب (الطبعة الثانیة/ 1386ش)
شرح الملخّص في الهیئة، قاضی زاده رومی، طبع مکتبه قاسمیه پاکستان
نجوم کروی (و. م. اسمارت)، ویراست ششم، ترجمه داود محمد زاده جسور، مرکز نشر دانشگاهی(1401 ش)
هزار و يك كلمه، حسن حسن زاده آملی، بوستان کتاب (1386ش)